ایلیا جونایلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

رویای کودکی

برای پدر

پدر و پسر داشتند صحبت میکردند: پدر دستش رو میندازه دور گردن پسر و میگه : من شیرم یا تو؟ پسر میگه : من!! پدر باز میپرسه : پسرم من شیرم یا تو؟ پسر بازم جواب میده : من شیرم!! پدر عصبانی میشه و دستش رو از رو شونه پسر برمیداره ومیگه من شیرم یا تو ؟ پسر میگه: بابا تو شیری.....!! پدر میپرسه :چرا نظرت عوض شد؟ پسر جواب میده:آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود و من فکر کردم یه کوه پشتمه ، ولی حالا... ********************************عشق را در دستان مهربان تو میتوان دید،بابای خوبم روزت مبارک
30 ارديبهشت 1393

یثت نئف

این عنوان رو خودت برای این پست زدی ، وقتی داشتم برات مطلب مینوشتم و تو در خواب ناز بعداز ظهرت بودی ، یه دفعه دیدم اومدی توی اتاق و بهم گفتی مامانی کدایی؟ من بغلت کردم و بهت گفتم برات تو وبلاگت مطلب مینویسم و تو بهم گفتی : ویبلاک ایلیا بزگ میشه بیخونه؟ آخه وروجک این رو کی یادت داده؟(فک کنم بابا بهت گفته) خلاصه بعدش بهم گفتی : من ، من بینیویتم(بنویسم ) و تو این عبارت عنوان مطلب رو تایپ کردی ؟ ای یعنی چه؟ (یثت نئف) خوبه دیگه پسرمون وبلاگ نویس شده ، منتها به زبان مریخی!!!!!!!!!!! گل من یه چند روزه که هوا سرده و یه کم برف اومده هر روز میگی مامان بیریم برف بادی ، منم مرده این حرف زدناتم فسقل من باهم میریم بالا پشت بوم و برف بازی میکنیم گلم ، آی آی ...
13 ارديبهشت 1393

ایلیای سی ماهه ی من

سلام خنده های بی بهانه سلام گریه های کودکانه سلم نگاه های مشتاق سلام دستان جستجوگر سلام شیطنت های گاه و بی گاه سلام دوست داشتن های بی دلیل سلام حرف های دلنشین سلام بوسه های شیرین سلام : ایلیای سی ماهه ی من
13 ارديبهشت 1393

برای مادر

یک کودک ، کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید : می گویند مرا فردا به زمین خواهید فرستاد ، اما من به این کوچکی و ناتوانی بدون هیچ کمکی نمی توانم آنجا زندگی کنم ، خداوند پاسخ داد: از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او منتظر توست و از تو مراقبت خواهد کرد،اما کودک که هنوز برای رفتن مطمئن نبود گفت: من اینجا کاری جز خندیدن و آواز خواندن نمی کنم و این برای شادی من کافی است، خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . کودک ادامه داد: من زبان زمینیان را نمی دانم ، خدا او را نوازش کرد و گفت فرشته ات زیباترین و شیرین ت...
4 ارديبهشت 1393
1